علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||
دو شنبه 23 اسفند 1395برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
............. پدر گریگوری که اخطارهایش را بی فایده میبیند ، تصمیم میگیرد برای گریگوری زن بگیرد .اودختری پاکدامن و محجوب بنام " ناتالیا " را که از خانوده ای محترم و نسبتا پولدار است برای گریگوری می کیرد . اما گریگوری همچنان دل در گرو آکسینیا دارد و با زنش به سردی برخورد می کند . کار بجایی می رسد که گریگوری با آکسینیا از ده گریخته و در ملک "لیست نیتسکی" خودش بعنوان سورچی و آکسینیا بعنوان خدمتکار استخدام می شوند . این در حالی است که آکسینیا باردار است اما گریگوری نسبت به بچه ای که از خود اوست مشکوک است . بزودی گریگوری هم به خدمت سربازی می رود . دختر آکسینیا در اثر بیماری میمیرد . آکسینیا با پسر ارباب " یوگنی " که افسر ارتش است رابطه برقرار می کند . آکسینیا د رجواب ناتالیا که پیش او آمده تا خواهش کند دست ا زسر گریگوری بردارد چنان گستاخانه برخورد می کند که ناتالیا تصمیم می گیرد خودکشی کند . هرچند نجات پیدا می کند اما در اثر بریدگی با داس ، گردنش برای همیشه کج می ماند . او در خانه ی پدر شوهرش زندگی می کند .
گریگوری که به مرخصی می آید و پی به رابطه ی آکسینیا و پسر ارباب می برد ، یوگنی را با شلاق زده و به خانه ی پدرش باز میگردد. در اینحال دوست گریگوری " میشکا کاشه وی " دلباخته ی دونیا ( خواهر گریگوری ) است .
در اوت 1914 روسیه وارد جنگ جهانی اول می شو د . وتمام قزاقها برای جنگ بسیج می شوند . گریگوری در جنگ زخمی میشود و چون در همین حال به یک افسر زخمی هم کمک می کند ، مفتخر(!) به دریافت صلیب سن ژرژ می شود و به درجه سرجوخگی میرسد . در بیمارستان با شخصی آشنا میشود که صحبت از اختلاف طبقاتی و حکومت کارگری می کند . گریگوری به شدت دچار تردید شده و طولی نمی کشد که به صف بلشویکها میپیوندد.
درهنگ یوگنی لیست نیتسکی افسری است بنام " بونچوک" او در لباس مسلسل چی وارد ارتش شده اما د رواقع مسئول پخش اعلامیه های ضد تزار و تشویق سربازان برای انقلاب کارگری است و خبراز وقوع جنگی داخلی در روسیه می دهد . بونچوک بعد از اعتراف صریح در مقابل یوگنی و دیگر افسران ، به آرامی ارتش را ترک می کند . اما تبلیغاتها کار خودشان را کرده . سربازان دیگر حاضر نیستند در جبهه بر علیه آلمان بجنگند .
در این میان ناتالیا صاحب دختر و پسری دوقلو شده است و پیوتر به خاطر رشادتها یش د رجنگ دو صلیب سن ژرژ گرفته است و می خواهد وارد دانشکده جنگ بشود . همسر او " داریا " از غیبت شوهرش سوءاستفاده کرده و پی هرزگی میرود .
در سال 1917 سربازان خودسرانه جبهه ها را ترک می کنند و افسران را از پشت با تیر می کشند . سربازان به دو گروه سرخ و سفید تقسیم شده اند . وضعیت سربازان از نظر غذا و لباس و بهداشت تاسف بار است . گریگوری اکنون به درجه ی افسری نیروهای سفید رسیده اما بقول یکی از ژنرالها باز همان قزاق روستایی دست و رو نشُسته و کم سواد است . افسران او را در جمع خود نمیپذیرند و این در حالیست که در بحرانی ترین شرایط جنگ دست از می خوارگی و عیاشی بر نمیدارند و به هر بهانه ای از جبهه در رفته و فرماندهی را به زیردستان خود می سپارند .سربازان روستاها را به دستور فرماندهان غارت کرده و به زنها بی احترامی می کنند . تیفوس جان بسیاری را می گیرد .
گریگوری بعد از مدتی از گروه سفید جدا شده و به سرخها می پیوندد . اما باز هم با وجود از جان گذشتگی های زیاد ژنرالها به او اعتماد ندارند . روحیه گریگوری در هم ریخته و آشفته است چرا که شاهد کشتار و جنایات وحشیانه ای است که هیچ دلیل خاصی ندارد – یا حداقل خود شان از آن بی خبرند _ مردم روستا ها بجان هم افتاده اند . همسایه خانه ی همسایه ای را آتش می زند . کسانی که تا چند وقت پیش دوست صمیمی هم بودند همدیگر را می کشند . کار بجایی می رسد که اسیران را بدست مردم روستا آنهم با چوب و سنگ و چماق می کُشند . پیرو جوان و نوجوان ، همه حتی زخمی هایی که می توانستند روی پا بایستند به جبهه برده شده اند . بالاخره سرخها پیروز شدند .
پیوتر در جنگ کشته شده. ناتالیا که پی به رابطه ی مجدد گریگوری با آکسینیا برده ، در اثر سقط جنین و خونریزی از بین رفته . پانته له ی در اثر تیفوس مرد ه . داریا که به بیماری سیفلیس دچار شده خودش را در دن غرق می کند . دونیاشکا با میشکا کاشه وی که یکی از افسران سرخ است ازدواج می کند . و وقتی گریگوری جنگ را رها کرده و به خانه برمی گردد تهدیدش می کند که اگر خودش را معرفی نکند. اورا لو داده یا خواهد کشت .
گریگوری که هنوزعشق آکسینیا را در دل دارد اورا با خود برداشته و بسوی سرزمینی امن می رود . آکسینیا در راه توسط سرخها کشته شده و گریگوری دوباره به خانه باز میگردد . در اینحال دختر شش ساله اش هم در اثر تیفوس مرده و تنها پسرش برای او باقیمانده است .
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
||||||||||||||||
|